فهم عام بطور معمول قبول ميكند كه بين امر سياسي و امر فرهنگي رابطهيي وجود دارد. برهمين اساس شكل زندگي سياسي، اعم از دخالت در زندگي هر روزه و عملي و رويدادهاي سياسي تا نوشتن درباره آن، آشكارا با انواع گفتمانهاي فرهنگي همراه ميشود. چراكه گفتمانهاي سياسي خود شكلي از گفتمانهاي فرهنگي است و نميتواند از اين حلقههاي ارتباطي بگريزد. حتي در برهههايي كه بيان سياسي شكل غالب پيدا ميكند )مثلاص در آستانه يك انقلاب( باز براحتي ميتوان ارتباط بين گفتمانهاي فرهنگي متنوع و گفتمان سياسي را كشف كرد. به عبارت دقيقتر، اگر بخواهيم مقايسهيي را بين يك رويداد يا دخالت در امر سياسي در يك كشور خاص با كشور ديگر قايل شويم، باز بحث به شكلهاي متنوع زندگي فرهنگي در دو جامعه كشيده ميشود.
بنابراين وقتي ميخواهيم يك انتخابات در فرانسه را با يك انتخابات در ايران مقايسه كنيم، خودبه خود اين جنبه فرهنگي برجسته خواهد شد.
درباره
علوم انسانی ,